نویسنده: سحر خانوم
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
نویسنده: سحر خانوم
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
نویسنده: اعظم طیاری
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
سروش رخت خواستگاری به تن می کرد در حالی که چشم های سبزش بی فروغ و سیگار نیمه سوخته به کنج لب داشت.
اگر پای مادرش در میان نبود هرگز به این خاستگاری اجباری تن در نمی داد.
چطور می توانست عشق زندگی اش را به دختر یک بازاری که از دوست های پدر بود، بفروشد؟
سروش پسریست به رسم اجبار، بناست که عشق خود را فراموش و به لقمه ای که پدرش برایش گرفته عشقم بگوید.
آیا این زندگی اجباری دوام می آورد؟ سروش به آن ازدواج اجباری راضی می شد؟
این سوال هایست که باید داستان را خواند تا به جواب آن رسید.
نویسنده: Batiii
ژانر: عاشقانه
بخشی از رمان:
نویسنده: سحربانو 69
ژانر: عاشقانه، درام
مقدمه:
پرستش توی یه تصادف با ماشین نامزدش بیناییش رو از دست میده و بعد از اینکه خانواده ی همسرش این رو متوجه می شن، اون رو به حال خودش می ذارن و نامزدی رو به هم می زنن.
برای برگشتن بیناییش باید عملی انجام بده که هزینه ی بالایی داره و خانواده قادر به تامین اون نیستن.
در همین وا نفسا خیری پیدا می شه که…
!!پیشنهاد ادمین ماه رمان، رمان بسیار جذاب و خواندنی!!
بخشی از داستان:
نویسنده: helga1980
ژانر: عاشقانه
بخشی از داستان:
دانلود رمان آمدی جانم به قربانت
نویسنده: مریم پریزاد
ژانر:عاشقانه، درام
مقدمه:
شهلا دختری با شیطنت های مخصوص به خودش که توی دانشگاه مشغول به تحصیل هستش. عاشق کسی می شه که جزو نباید های زندگیش قرار داره، یه تب عشق شدید به استاد خودش که تمام زندگیش رو به آتیش می کشه…
در راستای داستان این دختر سرکش می شه گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
حالا که من افتاغده ام از پا چرا؟
نویسنده: sober
ژانر: ترسناک,عاشقانه
مقدمه:
دختری با روحیات پسرانه که در کنار پدرش زندگی می کنه و چندان دلخوشی از دیدن مادرش نداره، زیرا پدر و مادرش جدا از هم زندگی می کنن.
طی یه ملاقات وارد جریانات جذاب و ترسناکی می شه، با وجود خطرات زیاد به دنبال گنجی می رن که در آخر…
نویسنده: nazi nzazi
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
یه دختر تنها و عاشق که خیال می کنه قرار رویا های زندگیش رو با عشقش به واقعیت تبدیل کنه.
دختری که همه جور پای عشقش وایستاده، ولی بی خبر از ان سوی رابطه هستش، بی خبر از قلب مسموم محمدش…
یه روز که برای قرار میره پاتق همیشگیشون می بینه، چیزهایی رو که نباید.
عاشقی که خیانت ببینه می تونه به زندگی برگرده؟؟
نویسنده: زویا پیرزاد
بخشی از داستان:
نویسنده: سید مهدی شجاعی
ژانر: مذهبی
بخشی از داستان:
دیدم که به در بهشت به زیبا ترین خط نوشته است: خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد(ص) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست ، فاطمه، حسن و حسین برگزیده های خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینه ورز این عزیزان خدا باشند. این را اکنون که تو غسل رحلت می کنی نمی گویم. آن روز که من در خیمه ای نشسته بودمو بر کمانی عربی تکیه کرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامیت علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام کردم که: ای مسلمانانبدانید: هرکسی که با اینان-یعنی با شما-در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر کس که با اینان-یعنی شما- به جنگ برخیزد من با او در ستیزم، من کسی را دوست دارم که این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمی دارند این عزیزان را مگر پاک طینتان و دشمن نمی دانند این عزیزان را مگر آلودگان