—-✿❀ نویسنده: hana81 ❀✿—-
—-✿❀ ژانر: عاشقانه ❀✿—-
—-✿❀ تعداد صفحات: 23 ❀✿—-
—-✿❀ مقدمه ❀✿—-
چندوقتی است
گریههایم، برای عروسکی که سینهاش شکافت و فواره خون پنبهای بیرون زد!
چند وقتی است خنده و ذوقهایم به سبب آبنبات خوشمزهی پدربزرگ نیست.
چند وقتی است که دیگر چیزی سرجایش نیست؛
کودک و کوچک بودیم
اما دنیامان به وسعت دریاهای پهناور عظمت داشت!
کودکی رفته و به جوانی رسیده است!
آنگاه که بار مشکلات زندگی، کمکم روی کمرت سنگینی میکند...
- ۹۹/۰۹/۱۷