☆☆ ماه رمان بهترین سایت دانلود رمان☆☆

سایت ماه رمان
  • ۰
  • ۰

نویسنده: رایکا راستین

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحات: 201

بخشی از داستان:

ساعت هفت ونیم رها یک لباس مشکی گردنی که بالاش سنگ دوزی بود گرفت که دامنش صاف و تا روی
زانو بود……
هانا هم که یک لباس یقه حلالی آبی کاربنی که بلند بود با حاشیه نقره ای گرفت که ساده بود و بالاش با یک
ساتن آبی روشن کار شده بود….
-وای چقدر شما دو تا سخت پسندین،منو کشتین
رها:خف برو غر غرو….هنوز کفش مونده
-وایی!!!!!!!
دوباره راه افتادیم دنبال کفش که من گرفته بودم و همینطوری یک کیف طلایی براق خریدم،با یک شال حریر
طلایی….هانا و رها هم کیف و کفش ست لباس هاشون رو گرفتن و منو راحت کردن…..
-آخیش بالاخره تموم شد،بچه ها من گرسنمه…
هانا:دقیقا
رها:منم
هانا:بچه ها بریم پیش هامان اینا…
با این زر هانا این رها چشماش برق زد….
رها:مگه هامان چند نفره؟!؟!
-آترین هم هست…..
-سلام آترین
آترین:سلام کجایی؟؟؟
-کافی شاپ،پایین پاساژ
آترین :باش الان ما هم میایم….
چند دقیقه بعد آتی و خره سر وکلشون پیدا شد؛با چند تا کیسه ای که دستشون بود معلوم بود خرید کردن
….دستم رو گرفتم بالا تا ما رو ببینن که تقریبا همه ی دخترا کافه که داشتن اون دو تا نره غول رو نگاه
میکردن چرخیدن سمت من….
اون شب با آرامش شام رو خوردیم …..
هامان:رائیکا شماره رها رو بده!!!

لینک دانلود رمان کلیک کنید

  • ۹۹/۰۹/۲۴
  • ماه رمان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی