
نویسنده: raha1381
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 177
بخشی از داستان:
رفتم و دست و صورتم و شستم و وقتی مامان مطمئن شد دیگه نمی خوابم با رایان رفتن؛گوشیم
رو برداشتم و رفتم تلگرام،دیدم سما دوستم بهم پی داده و داشتم باهاش حرف می زدم که دیدم
شهاب برام یه جفت استیکر چشم فرستاد!!
یعنی اینکه می دونم انلاینی! پی دادم:
-سلام
-خوبمسلام،خوبی؟
-چه خبر؟تعطیلات خوش میگذره؟
-نه بابا،مدرسه بهتره.
-مدرسه کجاش خوبه؟همش سر کلاس خوابت می بره!
– خب الان تنهایی تو خونه کجاش خوبه؟
-خب با دوستات برو بیرن،برین پارک و اینا..
-هــــه انگار ادمای شهرمون رو نمی شناسی؟تا پاتو می زاری بیرون چهار چشمی نگات می کنن،
صد تا حرف برات در میارن
لینک دانلود رمان کلیک کنید