☆☆ ماه رمان بهترین سایت دانلود رمان☆☆

سایت ماه رمان
  • ۰
  • ۰

نویسنده: یگانه

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحات: 163

بخشی از داستان:

من: بله بله تو هم که شلغم تشریف داری … 4 نفری زدیم زیر خنده… وارد پاساژ شدیم و پیش به
سوی خرید .. یوهووووووو… واااایی خدا که دیگه جوونی تو پام نمونده
من: بچه ها یه لحظه وایستین
سوگل که دیگه کلافه شده بود گفت: باز چی شده
من: یه پیشنهاد دارم
نورا: چه پیشنهادی
من: بابا ما که باهم میریم همش رو مخ همیم که این زشته اون بده هرکی تنها بره به سلیقه
خودش چیزایی که میخواد و بگیره کارش که تموم شد هر کی بره تو رستوران پاساژ
ماندانا: راست میگه بچه ها این جوری بهتره … 4 نفری هر کدوم یه سمت رفتیم و شروع کردیم از
اول پاساژ و متر کردن… الان 0 ساعت و نیم بود که داشنیم میچرخیدیم اما از بس که غر زدیم
عصاب واس همدیگه نزاشتیم … همین جوری با دقت ویترینا و نگاه میکردم که چشمم به یه مغازه
خورد که ظاهرا بهتر از جاهای دیگه بود یکم جلو تر رفتم و از نزدیک که دید
م به این نتیجه رسیدم واقعا خوبه … درب کشویی و باز کردم و رفتم تو که دیدم سر فروشنده
بدبخت که یه دختر جوون بود کلی ادم ریخته و مغازش ناجور شلوغ بود … یکم این ور و اون ور
رفتم و چندتا بارونی برداشتم با چندتا چرم رو کتی … دوسه تا مانتو هم برداشتم و همرو رو
پیشخوان گذاشتم که دختره با تعجب و خنده گفت : ماشالااااا
من: خخخخ بزن به تخته … دختره به شوخی زد به میزش و شروع کرد به حساب کردن … کارتم و
که بابا واسم پر کرده بود و بهش دادم … دیدم اون که داره لباسا و واسم تو نایلون خرید میزاره
منم بی هدف به جنسای دیگش نگاه میکردم که یهو یاد کفش افتادم از اون جایی که اصلا حال
دوبارع گشتن بخاطر کفش و نداشتم رو به دختره گفتم : ببخشید عزیزم
دختره: جانم

لینک دانلود رمان کلیک کنید

  • ۹۹/۰۹/۲۸
  • ماه رمان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی