
نویسنده: فاطمه مقاره
ژانر: عاشقانه، طنز
تعداد صفحات: 202
بخشی از داستان:
سروین : ببند دهنت رو مرتیکه خر نفهم بفهم چی می گی . بعدشم هیچ کاری نمی تونی بکنی .
پس کم زر بزن .
گوشی رو قطع کرد .
من : کی بود ؟
سروین : فردین بود . ببین رها فردا باید بریم اداره ها . این زیادی دور برداشته .
رها : چشم حاال برو بریم . خودش رو کشت مهسا .
اوا: آره به منم زنگ زده بود .
سروین _
سریع راه افتادیم سمت ماشین و سوار شدیم به سمت خونه مهسا اینا .
یه تک بوق زدم که مهسا اومد سوار شد .
مهسا : تا حاال کجا بودید شاسکوال؟!
آوا: داشتم واست قبر می کندم.
رها: من خرما واست درست می کردم.
من: کم فک بزنید.
بعدش به سمت پاساژ)…………(به راه افتادیم. بعد نیم ساعت رسیدیم.
من: خب مهسا خانوم درو کن هرچی که می خوای.
مهساشروع به گشتن کرد.
اآلنن سه ساعته داریم می گردیم ولی خانوم چیزی نپسندیده .
آوا: مهسا مهسا اون خوبه
لینک دانلود رمان کلیک کنید