☆☆ ماه رمان بهترین سایت دانلود رمان☆☆

سایت ماه رمان
  • ۰
  • ۰

نویسنده: فاطمه رسولی

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحات: 686

بخشی از داستان:

به سمت بالا رفتم روی پله سوم بودم که کسی صدام کرد برگشتم عشق اول نگاهی به بابا انداختم که هنوز مشغول صحبت به پسری نگاه کردم زل زده بود به چشمام و با لبخند نگاهم میکرد سرمو تکون دادم و گفتم بله!

لبخندی زد و گفت میشه چند لحظه صحبت کنیم؟خواستم جوابشو بدم ولی با دیدن بابا که به ساعتش نگاه میکرد هول کردم و با عذر خواهی به سمت بالا رفتم بابا این غیبتم و متوجه نشه دیگه خسته شدم از مهمونی وجشن نگاهی به اتاق اریا انداخنم اونم مثل من از مهمونی بدش میمود حتما بدون جلب توجه تا اتاقش امده چون تگ بابا ببینه حتما نمیزاره اریا بالا بموهه نگاهی به اطرافم انداختم وخودم وانداختم توی اتاق کفشام و در اوردم وپرت کردم ی گوشهای پام داشت میکشیت روی تخت نشستم و پست پامو ماساژدادم کاش سهیلا بود تا میگفتم یکم ماسازم بده ولی الان وقتش نیست فعلا باید همینجا بمونم تا این مهمونی زودتر تموم بشه کلافه روی تخت نشتیم واقعا از مهمونی متنفرم بودم شاید هم انقد بابا

لینک دانلود رمان کلیک کنید

  • ۹۹/۰۹/۲۹
  • ماه رمان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی