
نویسنده: daniall
ژانر: درام، تخیلی
تعداد صفحات: 113
بخشی از داستان:
استاد یه اشاره به ما ک رد که یعنی وسط کلاسی اینقدر خل و چل بازی درنیار . دختره که اسمش دریا
بود یه نگاه به هممون کرد و نگاش سر من ثابت موند. چند ثانیه ای همونجوری نگام کرد. منم از رو
نرفتم و زل زدم توی چشماش. بله ! اونم یه خون آشام بود و البته خواهر داریا. بعد از چند ثانیه ای
که توی چشمام زل زده بود. همون سردرد اومد سراغم و بازم همون حس دیروزی . دریا استاد. چه قدر دانشجوهات کمه – . استاد تو به اینا میگی کم؟ یکیشون به اندازه 011 نفره – . با این حرفش به هیراد اشاره کرد و هیرادم یه لبخند دندون نما به استاد زد . استاد خب دریا جان خودتو معرفی کن – . دریا استاد معرفی چرا؟ همه فهمیدن من دریام دیگه. معرفی می خواین چی کار؟ –
استاد خیلی خب برو بشین. البته بر خلاف اسمت طوفانی هستی واسه خودت – . داریا ولی استاد خدایی بعضی وقتا خیلی آرومه – . دریا روشو کرد سمت داریا و با خنده گفت : دریا فدایت شوم آرامش قبل از طوفانه – ! استاد خیلی خب دیگه کافیه تا درس رو شروع کنم – . با حرف استاد دریا و داریا ساکت شدن. دریا! بر خلاف اسمش چقدر شلوغ بود . از اون دریا های
طوفانی بود. یه دختر سفید با چشمای عسلی و موهای بلوند رنگ کرده. در کل صورت بامزه و
خوشگلی داشت . ) دارم یه سری تغییرات می بینم توی افکارت آقا شاهین(
وسط کلاس تمام مدت سر درد داشتم. یه نگاه گذری به دریا و داریا انداختم . یعنی چی؟ اونا هم
همین حس من رو داشتن و به زور داشتن خودشون رو تحمل می کردن که از سردردشون داد و فریاد
نکنن. دستام و گذاشتم روی سرم و چشمامو روی هم فشار دادم . استاد شاهین..حالت خوبه؟ –
– بله فقط یکم سرم درد می کنه . استاد میخوای بگم برات قرصی چیزی بیارن؟ –
– نه ممنون استاد . بعد از کلاس توی محوطه ی دانشگاه نشستم. دستام رو روی شقیقه هام گذاشتم. صدای دریا رو از
پشت سرم شنیدم که داشت میومد سمت ما .
لینک دانلود رمان کلیک کنید