.jpg)
نویسنده: فرشته ملک زاده
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 950
بخشی از داستان:
اشتباه نکن عزیزم اون اگه مخالف این ازدواج بود میتونست خانواده
اش ومنصرف کنه
دلش می خواست همه چیز را به مادرش بگوید،بگوید که آرمین از او
متنفر است ، اما غرورش اجازه نمیداد تا این حد خودش را تحقیر کند
دلش نمیخواست به مادرش بگوید آرمین حتی او را آدم هم به حساب
نمی اورد.
***************
دوروز گذشته بود واو هنوز نتوانسته بود تصمیم درستی بگیرد از بس فکر
کرده بود احساس میکرد سرش در حال انفجار است .عجز وناتوانی همه
وجودش را فرا گرفته بود .نازنین هم با پیشنهاد احمقانه آرمین مخالف
بود
با صدای تلنگری که به در اتاقش خورد سرش را برگرداند ساغرنگران
وآشفته در چهار چوب در ایستاده بود با لبخندی روبه او گفت:
– چرا اونجا وایسادی بیا تو
– آخه این روزها اینقدر توخودت غرقی، که جرات ندارم از کنار اتاقتم رد
بشم
– چرند نگو ، خون آشام که نیستم ، ازم بترسی
ساغر روی لبه تختش نشست و گفت:
– حال و هوای خونه روز به روز دلگیرتر میشه
با مهربانی دست ساغر را در دست گرفت وگفت:
– فکر میکنی من مقصرم؟
– توکه غصه دار و دپرس باشی انگار خونه اصال روحی نداره
– خوشگلکم روح خونه که تو هستی ،نه من !……تو همیشه با خنده هات
همه رو شاد میکنی
– ولی وقتی تو نباشی سر به سر کی بزارم و باهاش بخندم
باخنده آرام بر سرش زد وگفت:…
لینک دانلود رمان کلیک کنید