
نویسنده: مهدیه رزاز پور
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 548
بخشی از داستان:
آرش : من بابت ظهری عذر میخوام ، کارت دارم که امدم
: بگو چی شده
آرش : لباس بپوش بریم
: کجا چی شده
آرش : هول نکن ، باید بریم بیمارستان
: واییی خداا چرا
آرش : نترس چیزی نشده نیما یه تصادف کوچولو کرده
: حالش خوبه
آرش : اره نگران نباش
: الان اماده میشم
آرش از اتاق رفت بیرون ، توی این هاگیرواگیر فقط تصادف نیما کم بود ، اماد که شدم رفتم بیرون
، عمو و زن عمو قبلش رفتن بودن پس منو ارش باهم رفتیم بیمارستان ، باید حسابی نیما رو دعوا
کنم ، اصلا جریان اعتیاد اش رو هم همونجا به عمو میگم تا یه کاری انجام بده ، دلم آشوب بود به
بیمارستان که رسیدیم فهمیدم نیما تو اتاق عمله
: مگه نگفتی حالش خوبه
آرش : یه عمل ساده است نگران نباش
داشتم دق میکردم اون وقت این میگفت نگران نباش، بالاخر دکتر امد بیرون
عمو : چی شده اقای دکتر
دکتر : عمل موفق امیز بود
لینک دانلود رمان کلیک کنید