نویسنده: مصطفی مستور
بخشی از داستان:
پسر جوان انگار دارد برای دختر مقابلش داستان هیجان انگیزی را تعریف می کند. دست هایش را در هوا تکان می دهد و شکلک در می آورد، دختر ریسه می رود.
مهرداد با دستمال لب هاش رو پاک می کند و می گوید دوباره چی هست؟
قرار تحلیل، جامعه شناسانه ای باشه از علت خودکشی دکتر محسن پارسا که دو سال قبل خودش رو از طبقه هشتم یک ساختمان بیست و شش طبقه پایین انداخت. سازمان پژوهش های اجتماعی پیشاپیش پایان نامه رو خریده. قراره تا سه ماه دیگه پایان نامه رو تحویل بدم.بعد هم دنیا را چه دیدی شاید یک جولیای ایرانی برای خودم دستو پا کردم. راستی چرا جولیا رو نیاوردی؟ با این وصفی که از او کردی خیلی دلم می خواد ببینمش.
چهره ی مهرداد به وضوح در هم می رود. دست هاش را ستون سرش می کند و شقیقه هاش را با کف دست ها فشار می دهد.
می گمیم حالت خوبه؟
بی آنکه سرش رو بالا بیاورد می گوید دخترم الان چهار سال داره. دو سال پیش مادرش سرطان گرفت و وضع روحیش باز هم بدتر شد. جولیا می گه بهترین فرض اینه که خدایی در کار نباشه چون فقط در این صورته که مجبور نیستم گناه وجود بیماری های لاعلاج را گردن او بی اندازم.
- ۹۹/۱۰/۰۴