-522229379.jpg)
نویسنده: زهرا سادات
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 541
بخشی از داستان:
خیلی با بچه ها جور نبودم با مهسام خیلی جور نبودم چون بغل دستیم بود هیچی نمیگفتم
تا دلش نشکنه
خوندی؟
اره
بهار؛ مگه میشه شاگرد اول کالس نخونه
برگشتم طرفش گفتم به کوری چشم تو اره مگه میشه نخونم
بعدشم مهسا دستمو کشید وبرد اونور حیاط که کسی نبود
نگین؟
هوم
اون پسره کی بود
کیو میگی
همون که حساب بهار رو رسید
اهان میشه نوه ی خاله ی مامانم
اونوقت چیکارش به تو
اومده بود دنبالم بریم مسافرت با خانواده هامون
اهان
دوسش داری؟
کیو
همون پسره رو
نه بابا تو که میدونی مهسا من اعتقادی به عشق ندارم
لینک دانلود رمان کلیک کنید