نویسنده: راضیه درویش زاده
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 465
خلاصه:
بلاخره رفت، محمد را می گویم؛ برادر و تنها حامی زندگی ام. محمد به سربازی رفت و من ماندم و مادری که لایق اسم مادر نبود و تنها آن را به دوش می کشید. زندگی ام را می کردم و بی خبر از گذشته ی نه چندان دور و تلخم بودم تا اینکه طوفان ویرانگر با حضور یک غریبه زندگی ام را در بر گرفت. غریبه ای که آمده بود تا فاش کند تمام آنچه را که نباید…
- ۹۹/۱۰/۰۷