نویسنده: خورشید ک
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: 682
خلاصه:
سرگذشت دختریست به نام پروانه، داستانی از جنس حقیقت و شخصیت هایی که در روزمرگی های ما زندگی می کنن و با مشکلات اجتماعی همچون ما مواجه هستند.
نویسنده: فاطمه امیری
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 783
خلاصه:
سمانه دختریست با روحیات لطیف و مهربان که در زمینه های فرهنگیو سیاسی فعالیت دارد.
به خاطر نزدیک بودن با یکی از اعضای خانواده هدف انتقام یکی از گروه های خلافکار می شود و همین اتفاقات است که سبب می شود در انتخابات…
نویسنده: مهشاد خواجوی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 251
خلاصه:
پناه دختر بی پناهیست که والدینش را دوران شیرین کودکیبه تلخی از دست داده است.
وی همراه خانواده ی عمویش زندگی می کند و روز های خوبی همراه پسر عمویش مهیاد می گذراند تا اینکه سامراد از راه می رسد، پس از جوانه زدن عشقی دو طرفه یا پناه ازدواج می کند و به انگستان می روند، قافل از اینکه…
نویسنده: مهدیه مومنی
ژانر: ترسناک
تعداد صفحات: 66
خلاصه:
داستان هول محور هشت نفر می چرخد.
هشت نفری که وارد یک ویلا می شوند تا از راز های سر به مهرش سر در بیاورند.
ویلایی که هرکس واردش می شود به قتل می رسد.
این هشت نفر به دنبال دلیل نفرین شدن این ویلا می گردند و می خواهند تلسمش را باطل کنند.
نویسنده: نادیا عثمانی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 299
خلاصه:
دختری به نام آوا که برای پیدا کردن مادرش برای بار دیگر پا به سرزمینش ایران می گذارد.
در این راه، برای پیدا کردن گمشده ی خود پستی و بلندی های زیادی را پشت سر می گذار و با مشکلات زیادی مواجه می شود، سوال این است که آیا موفق به پیدا کردن مادر خود می شود؟
نویسنده: فاطمه رسولی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 686
بخشی از داستان:
به سمت بالا رفتم روی پله سوم بودم که کسی صدام کرد برگشتم عشق اول نگاهی به بابا انداختم که هنوز مشغول صحبت به پسری نگاه کردم زل زده بود به چشمام و با لبخند نگاهم میکرد سرمو تکون دادم و گفتم بله!
لبخندی زد و گفت میشه چند لحظه صحبت کنیم؟خواستم جوابشو بدم ولی با دیدن بابا که به ساعتش نگاه میکرد هول کردم و با عذر خواهی به سمت بالا رفتم بابا این غیبتم و متوجه نشه دیگه خسته شدم از مهمونی وجشن نگاهی به اتاق اریا انداخنم اونم مثل من از مهمونی بدش میمود حتما بدون جلب توجه تا اتاقش امده چون تگ بابا ببینه حتما نمیزاره اریا بالا بموهه نگاهی به اطرافم انداختم وخودم وانداختم توی اتاق کفشام و در اوردم وپرت کردم ی گوشهای پام داشت میکشیت روی تخت نشستم و پست پامو ماساژدادم کاش سهیلا بود تا میگفتم یکم ماسازم بده ولی الان وقتش نیست فعلا باید همینجا بمونم تا این مهمونی زودتر تموم بشه کلافه روی تخت نشتیم واقعا از مهمونی متنفرم بودم شاید هم انقد بابا
نویسنده: پریسا نعمت الهی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 665
خلاصه:
کارد به عمق استخوان نفوذ کرده و هنوز هم تسلیم دست بی رحم سرنوشت نشده ام.
راه می روم، نفس می کشم و زندگی می کنم. گاهی انقدر بی قید به حماقت هایی که کرده ام می خندم که سردرد می گیرم…
هنوز هم در خلوتم نقاب دخترک بی خیال را در می آورم و نگران شخصی می شوم که…