نویسنده: فاطمه اشکو
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 481
بخشی از رمان:
پدره آرام سالها پیش از دنیا رفته بود و آرام از هرکدوم ملک خویشاوندی فقط یه
دونه ارث بردار بود…
یه مادر…. فقط یه خواهر به اسم دالرام که اصفهان درس میخوند و االن تو این
مهمونی حضور نداشت….
یه خاله به نام منیر، لیسانس مامایی بود و مجرد….
یه عمه به نام نسرین، 55 ساله بود، کرج زندگی میکرد، شوهرش نظامی بود و
بسیار با انظباط در امور مختلف…
یه پسر عمه به نام پیمان که با وجوده 05 سن ، تمام وقتشو به گیم نتی که پدرش
براش دایر کرده میگذرونه…
یه عمو به نام ایرج که با وجوده سن 35 هنوز ازدواج نکرده..کارخونه دار بزرگ و به
نامی تو تهران …
یه دایی به نام مهدی که با همسرش تنهایی تو کرمانشاه زندگی میکنن و دو تا پسر
دوقلو به نام شهرام و شهروز دارن…
مژده خانوم مادره آرام به سمتمون خیز برداشت و با متانت تمام دستمو فشرد…